قاصدک

شعر و...

قاصدک

شعر و...

در عصر ارتباطات ماهواره

OLC.ir 

در عصر ارتباطات ماهواره

در خانه ات هستی و می بینی :

در ژرف اقیانوس آرامِِ؛ نسل فلان ماهی- هزاران سال پیش از ما نابود گردیده است

در خانه ات هستی و می خوانی:

نور فلان سیاره صدها سال نوری- تا بگذرد از کهکشان ما

 پهنای این هفت آسمان را درنوردیده است!

در خانه ات هستی و از اینگونه بسیار؛ هر روز می بینی و می خوانی و می دانی.

اما؛ نمی دانی اینک سه روز است

همسایه ات تنهای تنها در اتاقش از این جهان بی ترحم چشم پوشیده است!

همسایه بیمار؛ همسایه تنها؛ داروی قلبش را در استکان هم ریخته؛ نزدیک لب آورده

 آه اما ننوشیده است!

آشفتگی هائی؛ گواهی می دهد:

تا باخبر سازد شما را یا شمایان را بسیار کوشیده است.

همسایه ای امروز می گفت:(البته با افسوس)

«من سایه اش را گاه می دیدم از پشت شیشه؛ مثل این که مشت بر دیوار می زد!»

و آن دیگری ـافسرده- می افزود:

«من هم صدایی می شنیدم از پشت در؛ بی شک تنهایی اش را زار می زد!»

«فریدون مشیری»

Have a good week                                    

دل آبی آسمان

«««دل آبی آسمان«««

وقتی که آسمون ورود پرنده ها رو به دل خودش

ممنوع کرد؛ وضع اضطراری اعلام شد

عقاب گفت:« پرواز کردن حق طبیعی منه.»

گنجشک گفت:«شاید بشه آسمون رو راضی کرد

قسمتی از دلش رو به ما اجاره بده.»

لاشخور گفت:

«من که از امروز به بالهام احتیاجی ندارم. می رم راه رفتن رو تمرین کنم.»

کبوتر گفت:

«پیش آدم ها که بودم از چیزی نام می بردند به اسم  گفتمان.حتما ما هم می تونیم با این روش آسمون رو راضی کنیم.»

و این چنین بود که «گفتمان» به آسمون هم کشیده شد.

عقاب ؛ گنجشک ؛ لاشخور

و بقیه ی پرنده ها

از کبوتر خواستن پیش آسمون بره و با او «گفتمان» کنه.

ــ ورود افراد متفرقه ممنوع!

آسمون با یک پرنده آهنی وارد گفتمان شده.

(لطفا مزاحم نشوید)

«««

خبر جدید:(دل آبی آسمون فروخته شد.)

و کبوتر داشت فکر می کرد که آسمون دل آبیشو چند فروخته؟!

«زهرا حسین زاده»

Have a nice day